سایههای گمشده جوانی
- شناسه خبر: 1469
- تاریخ و زمان ارسال: ۱۸ آبان ۱۴۰۳ - ۰۸:۱۲
در دل کوههای زاگرس، جایی که طراوت طبیعت با صدای پرندگان و هوای تازه در هم آمیخته است، شهری به نام سنندج قرار دارد که نه تنها دروازهای به تاریخ و فرهنگ کهن کردستان است، بلکه محلههایش با مشکلاتی چون اعتیاد و آسیبهای اجتماعی دست و پنجه نرم میکند.
به گزارش خبرنگار «آفتاب دل»، سنندج، شهری که نامش با آوازهای دلنشین و گلیمهای رنگین کردستان عجین است، امروز در گیر و دار چالشهای اجتماعی، بهویژه اعتیاد، بهسر میبرد. در این شهر، در کنار زندگیهای سخت و روزمره، بسیاری از جوانان و افراد در دام اعتیاد افتادهاند. این پدیده نه تنها سلامت جسمانی افراد را تهدید میکند، بلکه روح و روانشان را نیز تحت تأثیر قرار میدهد.
سایۀ اعتیاد بر زندگی مردم سنندج
در گوشهگوشهی این شهر، از محلههای قدیمی گرفته تا حاشیههای پرجنبوجوش، نشانههای اعتیاد نمایان است. مردان و زنانی که روزگاری به زندگی پرامید خود میبالیدند، اکنون در دایرهای تنگ از مصرف مواد مخدر اسیر شدهاند.
در بسیاری از کوچهها، درختان سیاه و خشکیدهای که زمانی شکوفههای زیبای بهار را میآراستند، حالا تبدیل به نمادهایی از پژمردگی شدهاند. اعتیاد به مواد مخدر، که در ابتدا شاید برای لحظاتی فرار از مشکلات و رنجها به نظر میرسید، بهتدریج چنان در روح و جسم فرد رخنه میکند که او را از جامعه و خانوادهاش دور میسازد.
اما آنچه که در این میان از همه چیز تلختر است، روایتهای انسانهایی است که گرفتار دام اعتیاد شدهاند و حالا از اعماق دل پشیمانند و آرزو میکنند که ای کاش هیچگاه وارد این مسیر نمیشدند.
سرگشتگان اعتیاد
علی، جوانی ۲۷ ساله است که روزی برای خود آرزوهای بزرگی داشت، او که در خانوادهای با فرهنگ و مذهبی رشد کرده بود، هیچگاه فکر نمیکرد که روزی خود را در کوچههای تاریک شهر گم کند.
علی از دوران نوجوانی با فشارهای اجتماعی و مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم میکرد. یک روز در جمع دوستانش، یکی از آنها پیشنهادی به او داد: «چرا یکبار امتحان نمیکنی؟». آن لحظه، شاید علی فکر میکرد که این تنها یک تفریح زودگذر است، اما غافل از آنکه این تنها شروعی بود برای ورود به دنیای بیپایان اعتیاد.
او حالا در سن ۲۷ سالگی، پس از سالها مبارزه با مواد مخدر، با خود میگوید: «ای کاش هیچوقت آن قدم را برنمیداشتم. ای کاش همان روزی که دوستانم مرا به سمت این راه کشاندند، به خود میگفتم که نه. من میتوانستم زندگی بهتری داشته باشم، میتوانستم شادتر باشم.»
علی حالا در محلهای دور از مرکز شهر، در خانهای کوچک و در شرایطی بسیار بد زندگی میکند. صورتش پر از آثار مصرف مواد است و هر روز که از خواب بیدار میشود، تنها به یک چیز فکر میکند: چطور میتواند پولی برای خرید مواد پیدا کند.
سارا، زنی ۳۵ ساله است که او نیز گرفتار همین دام شده است. او در صحبتهایش با نگاهی غمگین از روزهایی سخن میگوید که هنوز در ذهنش نقش بستهاند: «من از همان ابتدا که ازدواج کردم، احساس کردم که در زندگی چیزی کم دارم. همسرم کار میکرد، اما وقتی که فرزندم به دنیا آمد، فشار اقتصادی به شدت روی دوشمان بود. این فشارها مرا به سمتی کشاند که در جمعهای دوستانه به مصرف مواد روی آوردم. در ابتدا فکر میکردم که یک راه فرار است، اما کمکم به دامی گرفتار شدم که به هیچ وجه نمیتوانستم از آن بیرون بیایم.»
سارا که حالا تنها و غمگین است میگوید: «من همیشه میخواستم مادر خوبی برای فرزندم باشم. اما وقتی مواد مصرف میکنم، چیزی از آن مادر بودن باقی نمیماند. من بهعنوان یک زن، حتی نمیتوانم به درستی از فرزندم مراقبت کنم.»
دلایل اجتماعی و فرهنگی اعتیاد در سنندج
در بررسی علل اعتیاد در سنندج، باید به ترکیبی از مسائل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی اشاره کرد. فشارهای اقتصادی، بیکاری، و نبود امکانات تفریحی و فرهنگی در بسیاری از محلهها، دست به دست هم میدهند تا جوانان و حتی بزرگسالان را به سمت اعتیاد سوق دهند. در بسیاری از موارد، افراد برای فرار از مشکلات روزمره، به مواد مخدر پناه میبرند و در نتیجه، بهتدریج در این دامی بیپایان گرفتار میشوند.
از سوی دیگر، برخی از جوانان در سنندج بهویژه در مناطق حاشیهای، با کمبود الگوهای مثبت و فرصتهای شغلی مناسب روبهرو هستند. این کمبودها باعث میشود تا آنها به سمت مصرف مواد مخدر و زندگی در خیابانها کشیده شوند.
پشیمانیها و آرزوهای بیپایان
نکتهای که در صحبتهای هر دو فرد، علی و سارا، به وضوح دیده میشود، پشیمانی عمیق آنها از وارد شدن به دنیای اعتیاد است. آنها در حالی که در حال تجربه زندگی پر از افسوس هستند، تنها آرزویشان این است که ای کاش میتوانستند به عقب بازگردند و مسیری دیگر را انتخاب کنند.
علی بهطور خاص اشاره میکند که «تمام عمرم را درگیر مواد مخدر کردهام. وقتی به گذشته نگاه میکنم، میبینم که سالهای جوانیام از بین رفتهاند و هیچچیز جز تکههای شکسته به جا نمانده است.»
سارا نیز بهعنوان یک زن جوان، با صدای لرزانی میگوید: «من هنوز به یاد روزهایی میافتم که آرزو داشتم زندگی بهتر و پررنگتری داشته باشم. بهعنوان یک زن، حس میکنم که به خودم خیانت کردهام. من میخواستم فرزندم را با محبت بزرگ کنم، اما حالا آنچه که در دستانم باقی مانده، فقط یک قلب شکسته است.»
نتیجهگیری
اعتیاد در سنندج، مانند بسیاری دیگر از نقاط کشور، یک معضل پیچیده و چندوجهی است که تنها با توجه به شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی میتوان به ریشههای آن پی برد. آنچه در این میان بیش از همه خود را نشان میدهد، پشیمانی و تأسف افرادی است که به دام اعتیاد افتادهاند و حالا از آن میخواهند که از این مسیر بیبازگشت بیرون آیند.
با توجه به روایتهای عمیق و دردناک افراد گرفتار در این پدیده، میتوان نتیجه گرفت که آگاهیرسانی، ایجاد فرصتهای شغلی و فرهنگی، و حمایتهای اجتماعی از مهمترین راهکارهای مقابله با اعتیاد در سنندج و دیگر مناطق مشابه هستند. این افراد، اکنون تنها به یاد گذشتههای دور میاندیشند، گذشتههایی که در آن هنوز امید و زندگی در دلهایشان جای داشت.
گزارش از مهوش رحیمی
انتهای خبر/
ارسال دیدگاه
نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد